بهونه خدا آنلاین
 
اقتصادی و سیاسی
 
 
سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : فردین

سيف بن عميره گويد كه سؤال كردم از صفوان و گفتم كه علقمه بن محمد اين دعا را براى ما از حضرت باقر عليه السلام روايت نكرد بلكه همان زيارت را حديث كرد صفوان گفت كه وارد شدم با سيد خودم حضرت صادق عليه السلام به اين مكان پس بجا آورد مثل آنچه را كه ما بجا آورديم در زيارت و دعا كرد به اين دعا هنگام وداع بعد از اينكه دو ركعت نماز گزاشت چنانچه ما نماز گزاشتيم و وداع كرد چنانچه ما وداع كرديم پس صفوان گفت كه حضرت صادق عليه السلام به من فرمود كه مواظب باش اين زيارت را و بخوان اين دعا را و زيارت كن به آن پس بدرستيكه من ضامنم بر خدا براى هر كه زيارت كند به اين زيارت و دعا كند به اين دعا از نزديك يا دور اينكه زيارتش مقبول شود و سعيش مشكور و سلامش به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او قضا شود از جانب خداى تعالى به هر مرتبه كه خواهد برسد و او را نوميد برنگرداند اى صفوان يافتم اين زيارت را به اين ضمان از پدرم و پدرم از پدرش على بن الحسين عليهم السلام به همين ضمان و او از حسين عليه السلام به همين ضمان و حسين عليه السلام از برادرش حسن عليه السلام به همين ضمان و حسن از پدرش امير المؤمنين عليه السلام با همين ضمان و امير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله با همين ضمان و رسول خدا صلى الله عليه و آله از جبرئيل با همين ضمان و جبرئيل از خداى تعالى با همين ضمان و به تحقيق كه خداوند عز و جل قسم خورده به ذات مقدس خود كه هر كه زيارت كند حسين عليه السلام را به اين زيارت از نزديك يا دور و دعا كند به اين دعا قبول مى‏كنم از او زيارت او را و مى‏پذيرم از او خواهش او را به هر قدر كه باشد و مى‏دهم مسئلتش را پس بازنگردد از حضرت من با نااميدى و خسار، و بازش گردانم با چشم روشن به برآوردن حاجت و فوز به جنت و آزادى از دوزخ و قبول كنم شفاعت او را در حق هر كس كه شفاعت كند حضرت فرمايد جز دشمن ما اهل بيت كه در حق او قبول نشود قسم خورده حق تعالى به اين بر ذات اقدسش و گواه گرفته ما را بر آنچه كه گواهى دادند به آن ملائكه ملكوت او پس جبرئيل گفت يا رسول الله خدا فرستاده مرا به سوى تو به جهت سرور و بشارت تو و شادى و بشارت على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از اولاد تو عليهم السلام تا روز قيامت پس مستمر و پاينده باد مسرت تو و مسرت على و فاطمه و حسن و حسين و امامان عليهم السلام و شيعه شما تا روز رستخيز پس صفوان گفت كه حضرت صادق عليه السلام با من فرمود اى صفوان هر گاه روى داد از براى تو به سوى خداى عز و جل حاجتى پس زيارت كن به اين زيارت از هر مكانى كه بوده باشى و بخوان اين دعا را و بخواه از پروردگار خود حاجتت را كه برآورده شود از خدا و خدا خلاف نخواهد فرمود وعده خود را بر رسول خود به جود و امتنان خويش و الحمد لله مؤلف گويد كه در نجم ثاقب در ذيل حكايت تشرف جناب حاج سيد احمد رشتى به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمايش آن حضرت به او كه چرا شما عاشورا نمى‏خوانيد عاشورا عاشورا عاشورا و آن حكايت را ما إن شاء الله بعد از زيارت جامعه كبيره نقل خواهيم كرد شيخ ما ثقه الاسلام نورى رحمه الله فرموده اما زيارت عاشورا پس در فضل و مقام آن بس كه از سنخ ساير زيارات نيست كه به ظاهر از انشاى و املاى معصومى باشد هر چند كه از قلوب مطهره ايشان چيزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا رسد بيرون نيايد بلكه از سنخ احاديث قدسيه است كه به همين ترتيب از زيارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احديت جلت عظمته به جبرئيل امين و از او به خاتم النبيين صلى الله عليه و آله رسيده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز يا كمتر در قضاى حاجات و نيل مقاصد و دفع اعادى بى‏نظير و لكن احسن فوايد آن كه از مواظبت آن به دست آمده فايده‏اى است كه در كتاب دار السلام ذكر كردم و اجمال آن آنكه ثقه صالح متقى حاج ملا حسن يزدى كه از نيكان مجاورين نجف اشرف است و پيوسته مشغول عبادت و زيارت نقل كرد از ثقه امين حاج محمد على يزدى كه مرد فاضل صالحى بود در يزد كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج يزد كه در آن جماعتى از صلحا مدفونند و معروف است به مزار به سر مى‏برد و او را همسايه‏اى بود كه در كودكى با هم بزرگ شده و در نزد يك معلم مى‏رفتند تا آنكه بزرگ شد و شغل عشارى پيش گرفت تا آنكه مرد و در همان مقبره نزديك محلى كه آن مرد صالح بيتوته مى‏كرد دفن كردند پس او را در خواب ديد پس از گذشتن كمتر از ماهى كه در هيئت نيكويى است پس به نزد او رفت و گفت من مى‏دانم مبدا و منتهاى كار تو و ظاهر و باطن ترا و نبودى از آنها كه احتمال رود نيكى در باطن ايشان و شغل تو مقتضى نبود جز عذاب را پس به كدام عمل به اين مقام رسيدى گفت چنان است كه گفتى و من در اشد عذاب بودم از روز وفات تا ديروز كه زوجه استاد اشرف حداد فوت شد و در اين مكان او را دفن كردند و اشاره كرد به موضعى كه قريب صد ذرع از او دور بود و در شب وفات او حضرت ابى عبد الله الحسين عليه السلام سه مرتبه او را زيارت كرد و در مرتبه سوم امر فرمود به رفع عذاب از اين مقبره پس حالت ما نيكو شد و در سعه و نعمت افتاديم پس از خواب متحيرانه بيدار شد و حداد را نمى‏شناخت و محله او را نمى‏دانست پس در بازار حدادان از او تفحص كرد و او را پيدا نمود از او پرسيد براى تو زوجه‏اى بود گفت آرى ديروز وفات كرد و او را در فلان مكان و همان موضع را اسم برد دفن كردم گفت او به زيارت ابى عبد الله عليه السلام رفته بود گفت نه گفت ذكر مصايب او مى‏كرد گفت نه گفت مجلس تعزيه‏دارى داشت گفت نه آنگاه پرسيد چه مى‏جويى خواب را نقل كرد گفت آن زن مواظبت داشت به زيارت عاشورا .
 



یکی ازچهره های بزرگ عرفانی ومفسر عظیم القدر قران علامه طباطبایی استکه از شاگردان
عارف حقیقی وبزرگ آیت الله قاضی میباشد.شاید کمتر چهره ای درطول سالیان گذشته درحوزه
مسائل عرفانی والهی اینقدر بزرگ بوده است.
 
ایشان دربحثی درمورد تاویل قران توسط صوفیه که انحرافی بزرگ درمباحث    
قرانی است مطلب جالبی دارند. 
مطلب ایشان ونظرشان را درمورد صوفیه مینویسم تا امثال دکتر شهرام
پازوکی صوفی گنابادی برای توجیه صوفیه از کلماتایشان آنهم کلمات
شفاهی که مکتوب هم نیست وربطی به تایید صوفیه ندارد سوءاستفاده
نکنند.
 
علامه می فرماید:واما آن دسته ديگر فلاسفه كه متصوفه از آنهايند، بخاطر
اشتغالشان به تفكر وسير در باطن خلقت ، و اعتنايشان به آيات انفسى ،
و بى توجهيشان بعالمظاهر، و آيات آفاقى ، بطور كلى باب تنزيل يعنى
ظاهر قرآن را رها نموده ،تنها به تاءويل آن پرداختند، و اين باعث شد كه
مردم در تاءويل آيات قرآنى، جرات يافته ، ديگر مرز و حدى براى آن
نشناسند، و هر كس هر چه دلش خواستبگويد،ومطالب شعرى كه جز
در عالم خيالموطنى ندارد، بر هم بافته آيات قرآنى را با آن معنا كنند، و
خلاصه بهرچيزى بر هر چيزى استدلال كنند، و اينجنايتخود را به آنجا
بكشانند،كه آيات قرآنى را با حساب جمل و باصطلاح بازتر و بيشتر و
حروف نورانى وظلمانى تفسير كنند، حروفى را نورانى و حروفى ديگر را
ظلمانى نام گذاشته ،حروف هر كلمه از آيات را به اين دو قسم حروف
تقسيم نموده ، آنچه از احكامكه خودشان براى اين دو قسم حروف
تراشيده اند، بر آن كلمه و آن آيه مترتبسازند.
 
و پر واضح است كه قرآن كريم نازل نشد كه تنها اينصوفيان خيالبافرا
هدايت كند
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 12و۱1
 
 
 


جدِّ علامه
جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی
(صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت.
مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود.
روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید « و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین ». با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد.
دعا می کند و خداوند هم ـ پس از عمری دراز ـ فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد. 
 ولادت
علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد، و 81 سال عمر پربرکت کرد، و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند.
در سن پنج سالگی مادرشان، و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود. 
 تحصیلات و اساتید
سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت.
علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت.
چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید.
علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.
علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.
ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند، و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ایشان در فلسفه، حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود، که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند. 
اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.
استاد امجد نقل می کند که « حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. »
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که:
« پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن، آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
« شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت. » در همان جلسه فرمود:
« اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»
فعالیت و کسب درآمد
مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند بعلت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند.
فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:
« خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید، احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود. »
مهارتهای علامه
فرزند علامه می افزاید:
« پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،
اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و ...،
شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند... »
هجرت
به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.
فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
« همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم.
چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند.
ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت. »
رحلت
مهندس عبدالباقی، نقل می کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمیگفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد: « لا اله الا الله!» 
الات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر «تنازل» می کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی] این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند:
« کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! »
همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: « در چه مقامی هستید؟» فرموده بودند: « مقام تکلم ».
سائل ادامه داد: « با چه کسی؟ » فرموده بودند: « با حق. »
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
« صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان! »
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
« من دیگر بر نمی گردم. »
آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت. »
ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.
تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزلشان بستری شدند، و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند، و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند، تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام، 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند، و برای اطلاع و شرکت بزرگان، از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود، و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند، و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.
« و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا
و درود [ی سترگ] بر او، روزی که زاده شده و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود. »
 
 
 
زندگينامه « خودنوشت » علامه طباطبايي ويژه سالروز ارتحال آيت الله علامه طباطبايي 
نويسنده ـ محمدحسين طباطبايي ـ سال هزار و دويست و هشتاد و يك شمسي در تبريز در ميان يك خانواده علمي به وجود آمده ام . در سن پنج سالگي مادر را و در سن نه سالگي پدر را از دست دادم و به مناسبت اينكه كم و بيش مايه معاش داشتيم سرپرست ما (وصي پدرم ) وضع زندگي ما را (من و برادر كوچكتر از خودم را كه داشتم ) به هم نزد و تحت مراقبت و پرستاري يك نفر خادم و يك نفر خادمه قرار گرفتيم . ... 


كمي پس از درگذشت پدر به مكتب و پس از چندي به مدرسه فرستاده شديم و بالاخره به دست معلم خصوصي كه به خانه مي آمد سپرده گشتيم و به اين ترتيب تقريبا مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسي و تعليمات ابتدايي بوديم . آن روزها تحصيلات ابتدايي برنامه معيني نداشت . همين قدر به ياد دارم كه در فاصله ميان 1296 ـ1290 كه مشغول بودم قرآن كريم را كه معمولا پيش از هر چيز ديگر خوانده مي شد و كتاب گلستان و بوستان سعدي و نصاب و اخلاق مصور و انوار سهيلي و تاريخ معجم و منشات امير نظام و ارشاد الحساب را خواندم . سال 1297 وارد رشته هاي علوم دينيه و عربيه شدم و تا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بودم . در ظرف همين هفت سال در علم صرف كتابهاي امثله و صرف مير و تصريف و در نحو كتابهاي عوامل و آنموذج و صمديه و سيوطي و جامي و مغني و در بيان كتاب مطول و در فقه كتابهاي شرح لمعه و مكاسب و در اصول كتابهاي معالم و قوانين و رسائل و كفايه و در منطقه كبري و حاشيه و شرح شمسيه و در فلسفه كتاب شرح اشارات و در كلام كتاب كشف المراد را خواندم و به همين ترتيب دروس متن (در غير فلسفه و عرفان ) خاتمه يافت .
سال 1304 براي تكميل تحصيلات خود عازم حوزه نجف گرديدم و به مجلس درس مرحوم آيت الله آقاي شيخ محمدحسين اصفهاني حاضر شده يك دوره خارج اصول كه تقريبا شش سال طول كشيد و چهار سال نيز خارج فقه معظم له را درك نمودم و همچنين هشت سال از در خارج فقه مرحوم آيت الله نائيني و يك دوره خارج اصول معظم له حضور يافتم و كمي نيز به خارج فقه مرحوم آيت الله آقاي سيدابوالحسن اصفهاني رفتم كليات علم رجال را نيز پيش مرحوم آيت الله حجت كوه كمري رفتم . در فلسفه نيز به درس حكيم و فيلسوف معروف وقت مرحوم آقا سيدحسين بادكوبه اي موفق شدم در ظرف شش سال كه پيش معظم اله تلمذ مي كردم منظومه سبزواري و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره شفاي بوعلي و كتاب اثولوجيا و تمهيدابن تركه و اخلاق ابن مسكويه را خواندم . مرحوم بادكوبه از فرط عنايتي كه به تعليم و تربيت نويسنده داشت براي اينكه مرا به طرز تفكر برهاني آشنا ساخته به ذوق فلسفي تقويت بخشد امر فرمود كه به تعليم رياضيات پردازم . در امتثال امر معظم له به درس مرحوم آقا سيدابوالقاسم خوانساري كه رياضيدان زبردستي بود حاضر شدم و يك دوره حساب استدلالي و يك دوره هندسه مسطحه و فضايي و جبر استدلالي را از معظم له فراگرفتم .
سال 1314 در اثر اختلال وضع معاش ناگزير به مراجعت شده به زادگاه اصلي خود (تبريز) برگشتم و ده سال و خورده اي در آن سامان به سر بردم كه حقا بايد اين دوره را در زندگي خود دوره خسارت روحي بشمارم زيرا در اثر گرفتاري ضروري به معاشرت عمومي وسيله تامين معاش (كه از مجراي كشاورزي بود) از تدريس و تفكر علمي (جز مقداري بسيار ناچيز) بازمانده بودم و پيوسته با يك شكنجه دروني به سر مي بردم . در سال 1325 از سروسامان خود چشم پوشيده زادگاه اصلي را ترك گفتم و متوجه حوزه قم گرديده بساط زندگي را در اين شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمي را از سر گرفتم و تاكنون كه اوائل سال 1341 مي باشد روزگار خود را در اين سامان مي گذارنم .
البته هر كسي حسب حال خود در زندگي خود خوشي و تلخي و زشت و زيباهايي ديده و خاطره هايي دارد. من نيز به نوبه خود و خاصه از اين نظر كه بيشتر دوره زندگاني خود را در يتيمي يا غربت يا مفارقت دوستان يا انقطاع وسايل و تهيدستي و گرفتاريهاي ديگر گذرانيده ام . در مسير زندگي با فرازونشيب هاي گوناگون روبه رو شده در محيطهاي رنگارنگ قرار گرفته ام ولي پيوسته حس مي كردم كه دست ناپيدايي مرا از هر پرتگاه خطرناك نجات مي دهد و جاذبه مرموزي از ميان هزارها مانع بيرون كشيده به سوي مقصد هدايت مي كند.
من اگر خارم و گرگل چمن آرايي هست
كه از آن دست كه مي پروردم مي رويم
در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و ازاين روي هر چه مي خواندم نمي فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم . پس از آن يكباره عنايت خدايي دامنگيرم شده عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگي و بي تابي نسبت به تحصيل كمال حس نمودم به طوريكه از همان روز تا پايان ايام تحصيل كه تقريبا هفده سال كشيد هر گز نسبت به تعليم و تفكر درك خستگي و دلسردي نكردم و زشت و زيباي جهان را فراموش نموده و تلخ و شيرين حوادث در برابر (مساوي ) مي پنداشتم . بساط معاشرت غيراهل علم را به كلي برچيدم . در خوردوخوا لوازم ديگر زندگي به حداقل ضروري قناعت نموده باقي را به مطالعه مي پرداختم . بسيار مي شد (و به ويژه در بهار و تابستان ) كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مي گذرانيدم و هميشه درس فردا را شب پيش مطالعه مي كردم و اگر اشكالي پيش مي آمد با هر خودكشي بود حل مي نمودم و وقتي كه به درس حضور مي يافتم از آنچه استاد مي گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشكال و اشتباه درس پيش استاد نبردم .
        سر كوى تو، به جان تو قسم! جاى من است        به خـــــــــم زلف تو، در ميكده ماواى من است
عارفانِ رخ تو جملــــــــــــــــه ظلومند و جهول        اين ظلومىّ و جهولى، سر و سوداى من است
عاشـــق روى تو حسرت زده اندر طلب است         ســــــر نهادن به سر كوى تو، فتواى من است
عالـــــــم و جاهل و زاهد، همه شيداى تواند         اين نه تنهـــــــــــــا رقم سرّ سويداى من است
رخ گشـــــــا، جلوه نما، گوشه چشمى انداز         اين هــــــــــواى دل  غمديده شيداى من است
مسجد و صومعـــــــــه و بتكده و دير و كنيس         هر كجا مــــــــــــى‏گذرى، ياد دل‏آراى من است
در حجابيم و حجـــــــــابيم و حجابيم و حجاب         اين حجاب است كه خود، راز معماى من است
امام خميني (ره)
 
 
يکي از القاب معروف حضرت عباس باب الحسين است و محبين حضرت سيدالشهدا راه ورود به آن درگاه بزرگ را قمر بني هاشم ميدانند و حضرت سيدالشهدا نيز به باب الله هستند و هر کس که قصد محبت و ورود به درگاه الهي را دارد بايد طبق خواست خدا از محبت اين بزرگان براي کسب محبت الهي مدد بگيرد که محبت آنها محبت الهي است . جالب است بدانيد بسياري از بزرگان و علما و عرفا نيز که به مقاماتي رسيده اند و خداوند پرده از چشم دل آنها برگشوده بود نيز در ابتداي امر زانو به درگاه حضرت عباس زده اند و با عنايت اين وجود مقدس راه کشف و شهود بر آنها گشوده شده است که از جمله آنها مي توان به جناب آيت الله سيد علي قاضي که خود استاد عرفان و اخلاق بزرگاني همچون آيت الله بهجت و سيد هاشم حداد و علامه طباطبايي و ... بوده است ، که پس از سالهاي طولاني از تلاش و جهد در اين راه بالاخره در حرم آقا اباالفضل به او عنايتي مي شود.
يکي ديگر از اين بزرگان که توفيق همنشيني با بزرگاني همچون رجبعلي خياط را داشته است و جناب رجبعلي به ايشان مي فرمايد که به خود ببال که خدا خودش را نيز روزي تو کرده است ، کربلايي احمد ميرزا حسينعلي تهراني معروف به کل احمد است که سالها بر اين درگاه مبارک گدايي کرده است و خود شرح حالش را اين گونه مي گويد :
اول خاطرخواه قمر بني هاشم شدم همين جوري برايش گريه مي کردم و يه چند سالي اين جور بودم يکباره از او رفتم به امام حسين ، وخاطر خواهيم به امام حسين کشيده شد و يک هفده هجده سال براي امام حسين گريه مي کردم ، و بعد از امام حسين رفت تو خود خدا و يک شعر ميخواندم که خودم هم نمي دونستم اون روز چه مي گويم :
گاهي از او گريان شوم
گاهي از او خندان شوم
او هرچه خواهد آن شوم
سبحانه سبحانه
و ديگر نميدونستم که او هر چه خواهد آن شود يعني چه ؟ اما همين جوري مي خواندم و با آن عشق و حال مي کردم و اين شعرها را مي خواندم و مجذوبشان بودم بعدا يک جلوه اي شد خاطرخواه خدا شدم که به خدا گفتم خدايا هر که تو را ببينه عاشق مي شه چرا به بقيه نشون نميدي گفت اونها من رو نمي خواهند.
ان شاءالله در مطالب آينده از کل احمد و رابطه ومکاشفات او با حضرت اباالفضل بيشتر خواهيم نوشت.
جالب است بدانيد بر طبق حروف ابجد اسم عباس مساوي است با 133 ( ع=70 ، ب=2 ، ا=1 ، س=60) و همچنين جمع دو اسم باب و حسين ( ب=2 ، ا=1 ، ب=2 _____ ح=8 ، س=60 ، ي=10 ، ن=50 ) نيز به همين مقدار 133 است .

اطراف قبر موالا ابوالفضل العباس(ع)

در پست هاي قبلي نامي از کربلايي احمد ميرزا حسينعلي تهراني برده شد و از عشق بازي او با حضرت عباس و امام حسين يادي شد . اما باز هم سخنان ديگر اين عارف گرامي در مورد حضرت عباس عليه السلام :
وجود نازنين امام حسين عليه السلام بين المللي است اما نمي دانم در وجود نازنين حضرت عباس عليه السلام چه ملاحتي نهفته است که همه خلق برايش دست و پا مي شکنند.
در کربلا که بودم روزانه دو بار به زيارت امام حسين عليه السلام مي رفتم و يک بار نيز به زيارت حضرت ابوالفضل عليه السلام پس از مدتي که به اين منوال گذشت يک روز امام حسين عليه السلام جلوه اي عنايت کرده و به من فرمودند : برادرم عباس عليه السلام در نزد خداوند متعال مقام و منزلتي دارد که تمام شهدا به آن مقام غبطه ميخورند ، سعي کن هر اندازه که به زيارت من همت ميکني به همان اندازه هم به زيارت برادرم عباس بروي.
و من پس از اين واقعه به همان اندازه که به زيارت امام حسين عليه السلام مي رفتم به زيارت حضرت عباس عليه السلام نيز مي رفتم.
و به همين خاطر ايشان معمولا به اشخاصي که عازم کربلا بودند ، توصيه مي کرد:
هر گاه به کربلا رفتيد، ابتدا سعي کنيد به حرم حضرت قمربني هاشم عليه السلام برويد و سپس به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شويد ، زيرا هر کسي که قصد ورود به قلعه اي را داشته باشد ابتدا بايد از در آن قلعه وارد شود و عباس بن علي عليه السلام باب حضرت سيدالشهدا مي باشد.
 
شفاعت امت پیغمبر در قيامت با دستان قمر بني هاشم
 

عظمت حضرت اباالفضل بر هيچ کس پوشيده نيست اما اين روايت به گونه اي از بزرگي اين شه زاده در ذهن مجسم مي کند که همه ما را به اين وجود مقدس  متمايل ميکند و عشق او را در دل ما مي اندازد:
در رستاخيز اکبر، حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله به جناب اميرالمؤمنين مي گويند:
ياعلي، به فاطمه عليها السلام بگو که

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


با عرض سلام و خسته نباشید به شما دوست عزیز که به ویلاگ این بنده سری زده اید و امید وارم که در وبلاگ من 1 مطابی رو پیدا کنی که به درد شما بخوره و بتوانی از آن استفاده مفید را انجام بدی . با نظرات خود ما را در انجام هر چه بهتر شدن وبلاگ یاری نمایید. شماره تماس با من 09141668615
شمارش معکوس برای آغاز گفتگوهای ایران با 1+5
خودرویی که شکل عوض می کند ثبت نام کاردانی به کارشناسی رژه کالسکه های عجیب و جالب در کراسنودار روسیه ... :: بزرگترین سنگ دنیا ... جدیدترین لباس عروس های تیر ماه 91 تصاویر دیدنی از عجیب ترین داشبورد های اتومبیل در جهان توصیه‌ های مهم امنیتی به کاربران گوشی های هوشمند زیبا ترین عکس های جدید عاشقانه ساخت ماوس هیبریدی جدید! عکس های زیبا از دریا عکس ترسناک‌ترین استخر دنیا «درهای بند ما در زندان همیشه بسته است» آموزش تصویری SQL Server 2008 قسمت 1 پیامک بازی با ((یارانه دهنده محترم)) بر سر یارانه پدیدار شدن آیات قرآن بر بدن یک نوزاد (+عکس) بدن كودک تبریزی خاصیت مغناطیسی دارد (+عکس) ماشین از دیدگاه دختر خانوووما + تصاویر بزرگترین قاتل قرن 21 +عکس چی میشد اگه این هالیوودی ها پشمالو بودند ؟! اینم از مجلس ایران.....ببین!!!+عکس بوسیدن فاطمه معتمد آریا توسط مجری مرد + عکس همه چیز در مورد شب زفاف دختر ۱۵ ساله که با ۲ ماه تن فروشی میلیونر شد + عکس شگفت انگیزترین ماهی کشور + عکس بلعیدن دست مردی توسط تمساح + تصاویرباور نکردنی 18+ بوی بد دهان دلیل کشته شدن یک نو عروس 17 ساله مراقبت یک سگ از جوجه غاز یتیم!/عکس بازداشت دختر نیمه عریان وزیر در خانه فساد!! +عکس خطرناک ترین بدلکاری سال+عکس مردی که با جنازه زنش چندین سال همبستری میکرد+عکس عکس های شخصی لیلا اوتادی در منزلش! شركت تك رايانه انلد ویروس جدید کامپیوتر آموزش ساختن ویروس تبلت Kindle Fire به نسخه ۶٫۳ آپدیت میشود پرواز ۴۸ ساعته هواپیمای خورشیدی! بی بی قصه های مجید درگذشت
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درسی و آدرس fardin.851165965.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان